ایران ماندگار
غرب زدگی میگویم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوش آیند نیست بگوییم همچون گرمازدگی یا سرما زدگی؛ اما نه. دست کم چیزی است در حدود سن زدگی. دیده اید که گندم را چه طور می پوساند؟ از درون. پوسته ی سالم برجاست؛…
قالب وبلاگ
پیغام مدیر سایت
سلام دوست من به سایت ایران ماندگار خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات

دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید







غرب زدگی میگویم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوش آیند نیست بگوییم همچون گرمازدگی یا سرما زدگی؛ اما نه. دست کم چیزی است در حدود سن زدگی. دیده اید که گندم را چه طور می پوساند؟ از درون. پوسته ی سالم برجاست؛ اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانه ای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از یک بیماری است. عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علت هایش را . و اگر دست داد، راه علاجش را این غرب زدگی در سر دارد. یکی غرب و دیگر ماکه غرب زده ایم. ما یعنی گوشه ای از شرق به جای این دو سر، بگذاریم دو قطب. یا دو نهایت. به جای غرب، بگذاریم محدوده ی تمام اروپا و روسیه ی شوروی و تمام امریکای شمالی؛ یا بگذاریم ممالک مترقی، یا ممالک رشد کرده، یا ممالک صنعتی، یا همه ی ممالکی که قادرند به کمک ماشین، مواد خام را به صورت پیچیده تری درآورند و همچون کالایی به بازار عرضه کنند و این مواد خام، فقط سنگ آهن نیست، یا نفت، یا روده، یا پنبه و کتیرا، اساطیر هم هست، اصول عقاید هم هست، موسیقی هم هست .

و ما که جزوی از قطب دیگریم، بگذاریم آسیا و افریقا، یا بگذاریم ممالک عقب مانده، یا ممالک در حال رشد، یا ممالک غیر صنعتی، یا مجموعه ی ممالکی که مصرف کننده ی آن مصنوعات غرب ساخته اند. مصنوعاتی که مواد خام شان – همان ها که برشمردم از همین سوی عالم رفته. یعنی از ممالک در حال رشد نفت از سواحل خلیج، کنف و ادویه از هند، جاز از افریقا، ابریشم و تریاک از چین، مردم شناسی از جزایر اقیانوسیه جامعه شناسی از افريقا. و این دوتای آخر از آمریکای جنوبی هم ؛ به هر صورت هر چیزی از جایی و ما در این میانه ایم. با این دسته ی اخیر، بیشتر نقاط اشتراک داریم تا حدود امتیاز و تفریق. . .

پس ممالک دسته ی اول را با این مشخصات کلی و در هم، تعریف کنم: مزدگران، مرگ و میر اندک، زند و زای کم، خدمات اجتماعی مرتب، کفاف مواد غذایی(دست کم سه هزار کالری در روز)، درآمد سرانه ی بیش از سه هزار تومن در سال، آب و رنگی از دموکراسی، با میراثی از انقلاب فرانسه.

و ممالک دسته ی دوم را با این مشخصات: (به تألیف و نشر مرتب) مزد ارزان مرگ و میر فراوان، زند و زای فراوان تر، خدمات اجتماعی هیچ، یا به صورت ادایی، فقر غذایی(دست بالا هزار کالری در روز)، درآمدی کمتر از پانصد تومن در سال، بی خبر از دموکراسی با میراثی از صدر اول استعمار.

واضح است که ما از این دسته ی دومیم. از دسته ی ممالک گرسنه و دسته ی اول، همه ی ممالک سیراند. به تعبير «خوزه دوکاسترو) و «جغرافیای گرسنگی» اش. می بینید که میان این دو نهایت، نه تنها فاصله ای است عظیم بلکه به قول «تیبورمنده گودالی است پر نشدنی که روز به روز هم عمیق تر و گشادتر می گردد. به طریقی که ثروت و فقر، قدرت و ناتوانی، علم و جهل آبادانی و ویرانی، تمدن و توحش در دنیا، دو قطبی شده است. یک قطب در اختیار سیران و ثروتمندان و مقتدران و سازندگان و صادر کنندگان مصنوعات و قطب دیگر از آن گرسنگان، فقرا و ناتوانان و مصرف کنندگان و واردکنندگان ضربان تکامل در آن سوی عالم تصاعدی و نبض رکود در این سر عالم رو به فرو مردن.

حرف در این است که ما تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه ی تمدن غرب را در نیافته ایم و تنها به صورت و به ظاهر ، ادای غرب را در می آوریم . با مصرف کردن ماشین هایش - درست هم چون آن خریم که در پوست شیر رفت . و دیدیم که چه به روزگارش آمد . اگر آن که ماشین را می سازد ، اکنون خود فریادش بلند است و خفقان را حس می کند ، ما حتی از این که درزئ خادم ماشین در آمده ایم ، ناله که نمی کنیم هیچ ، پز هم می دهیم . به هر جهت ما دویست سال است که همچون کلاغی، ادای کبک را در می آوریم (اگر مسلم باشد که کلاغ کیست و کبک کدام است؟) و از این همه که برشمردیم، یک بدیهی به دست می آید ؛ اینکه ما تا وقتی تنها مصرف کننده ایم ، تا وقتی ماشین را نساخته ایم - غرب زده ایم . و خوشمزه این جاست که تازه وقتی هم ماشین را ساختیم، ماشین زده خواهیم شد! درست هم چون غرب که فریادش از خودسری تکنولوژی و ماشین به هواست!؟

بدیهی دیگری هم داریم و آن این که «غرب» از وقتی ما را از سواحل شرقی مدیترانه تا هند به «شرق» خواند، که از خواب زمستانه ی قرون وسطایی خود برخاست و به جست و جوی آفتاب و ادویه و ابریشم و دیگر متاعها نخست در زئ زایران اعتاب قدس مسیحی به شرق آمد (بیت اللحم و ناصره و الخ...) و بعد در سليح نبرد صلیبیان و بعد در کسوت بازرگانان و بعد در پناه توپ کشتی های پر از متاع خود و بعد به نام مبلغ مسیحیت و دست آخر به نام مبلغ مدنیت ، تمدن . و این آخری درست نامی بود از آسمان افتاده. آخر استعمار هم از ریشه ی «عمران» است و آنکه «عمران» میکند ، ناچار با «مدینه» سر و کاری دارد . جالب این است که از میان همه ی سرزمین هایی که زیر چکمه ی این حضرات تخت قاپو شدند ، افریقا پذیراتر بود و امیدبخش تر؛ و می دانید چرا؟ چون علاوه بر مواد خامی که داشت و فراوان  طلا، الماس، مس، عاج و خیلی مواد خام دیگر، بومیانش بر زمینه ی هیچ سنت شهرنشینی، یا دینی گسترده قدم نمی زدند. هر قبیله ای برای خودش خدایی داشت؛ و رییسی، و آدابی و زبانی ؛ و چه پراکنده ! و ناچار چه سلطه پذیر و مهم تر از همه اینکه تمام بومیان افريقا، لخت می گشتند. در آن گرما که لباس نمی توان پوشید. و« استنلی» جهانگرد به نسبت انسان دوست انگلیسی، وقتی با این بشارت اخير از کنگو به وطن بازگشت، در «منچستر» جشنها گرفتند و دعاها کردند. آخر سالی سه متر پارچه برای نفری یک پیراهن که زنان و مردان کنگو بپوشند و متمدن  بشوند و در مراسم کلیسایی شرکت کنند ، مساوی می شد با سالی ۳۲۰ میلیون بارد پارچه ی کارخانه های منچستر. و می دانیم که پیش قراول همه استعمار، مبلغ مسیحیت نیز بود . و کنار هر نمایندگی تجارتی در سراسر عالم یک کلیسا هم می ساخت و مردم بومی را به لطایف الحیل به حضور در آن می خواند و حالا با برچیده شدن بساط استعمار از آن جاها ، هر نمایندگی تجارتی که تخته می شود، در یک کلیسا هم بسته می شود . پذیراتر بودن و امیدبخش تر بودن افریقا ، برای آن حضرات، به این علت هم بود که بومیان افریقا ، خود مواد خامی بودند برای هر نوع آزمایشگاه غربی. تا مردم شناسی و جامعه شناسی و نژادشناسی و زبان شناسی و هزاران فلان شناسی دیگر در زمینه ی تجربه های افریقایی و استرالیایی مدون شود . و استادان «کمبریج» و «سوربون» و «لیدن» با همین فلان شناسی ها ، بر کرسی های خود مستقر بشوند. و آن ور سکه ی شهرنشینی های خودشان را در بدویت افریقایی ببینند .

اما ما شرقی های خاورمیانه، نه چنان پذیرا بودیم و نه چنین امیدبخش چرا؟ اگر بخواهم خودمانی تر باشم . یعنی از خودمانی تر حرف بزنم، باید بپرسم چرا ما شرقی های مسلمان پذیرا نبودیم؟ می بینید که جواب، در خود سؤال مندرج است. چون در درون کلیت اسلامی خود ، ظاهرا شیء  قابل مطالعه ای نبودیم. به همین علت بود که غرب در برخورد با ما ، نه تنها با این کلیت اسلامی درافتاد (در مسأله ی تشویق خون آلود تشیع در اوان صفویه، در اختلاف انداختن میان ما و عثمانی ها، در تشویق از بهایی گری در اواسط دوره ی قاجار، در خرد کردن عثمانی ها پس از جنگ اول بین الملل، و دست آخر در مقابله ی با روحانیت شیعی در بلوای مشروطیت به بعد...) بلکه کوشید تا آن وحدت تجزیه شده از درون را که فقط در ظاهر کلیتی داشت ، هر چه زودتر از هم بدرد و ما را نیز همچون بومیان افریقا ، نخست بدل به ماده ی خام کند و پس از آن ، به آزمایشگاه مان ببرد. این جوری بود که در فهرست همه ی دایرة المعارف هایی که غربی نوشتند، مهم ترینش «دایرة المعارف اسلامی است. ما خودمان هنوز در خوابیم ؛ ولی غربی مرا در این دایرة المعارف پای آزمایشگاه برده است. آخر هند نیز جایی در حدود افريقا بود. با آن پراکندگی نژادها و مذهب ها . امریکای جنوبی هم که یکسره از دم شمشیر اسپانیایی ها مسیحی شد. و اقیانوسیه هم که خود مجمع الجزایری بود، یعنی بهترین حوزه ی ایجاد اختلافها . این بود که فقط ما بودیم که در صورت و نیز در حقیقت کلیت اسلامی ، تنها سد بودیم در مقابل گسترش (استعمار = مسیحیت) تمدن اروپایی؛ یعنی در مقابل بازاریابی صنایع غرب .

به هر صورت اکنون ، در این دوران که ما به سر می بریم، من آسیایی بازمانده ی آن کلیت اسلامی درست به اندازه ی آن افریقایی یا استرالیایی بازماندهی بدویت و توحش، هر دو یکسان و به یک اندازه، درست همان قدر قابل قبول برای ملل متمدن(!) غرب و سازندگان ماشینیم که به موزه نشینی قناعت کنیم . به اینکه فقط چیزی باشیم و شی ء قابل مطالعه در موزه ای یا در آزمایشگاهی و نه بیش از این . مبادا در این ماده ی خام ، دست ببری! اکنون دیگر بحث از این نیست که نفت خوزستان را خام می خواهند یا مال «قطر» را . یا الماس «کانانگا» را نتراشیده. یا سنگ «کرومیت» کرمان را نپالوده؛ بلکه بحث در این است که من آسیایی و افریقایی، باید حتی ادبم را، و فرهنگم را، و موسیقی ام را، و مذهبم را، و همه چیز دیگرم را درست همچو عتیقه ی از زیر خاک در آمده ای، دست نخورده حفظ کنم، تا حضرات بیایند و بکاوند و ببرند و پشت موزه ها بگذارند که : بله ، این هم یک بدویت دیگر! پس از این مقدمات ، اجازه بدهید که اکنون به عنوان یک شرقی پای در سنت و شایق به پرشی دویست - سیصد ساله و مجبور به جبران این همه درماندگی و واماندگی و نشسته بر زمینه ی آن کلیت تجزیه شده ی اسلامی ، غرب زدگی را چنین تعبیر کنم : مجموعه ی عوارضی که در زندگی و فرهنگ و تمدن و روش اندیشه ی مردمان نقطه ای از عالم حادث شده است؛ بی هیچ سنتی به عنوان تکیه گاهی و بی هیچ تداومی در تاریخ و بی هیچ مدرج تحول پاینده ای . بلکه فقط به عنوان سوغات ماشین، و روشن است اگر پس از این تعبیر گفته شود که ما یکی از این مردمانیم و چون بحث این دفتر به طریق اولی به حول و حوش اقلیمی و زبانی و سنتی و مذهبی نویسنده اش تعلق می یابد، روشن تر است که بگوییم که ما وقتی ماشین را داشتیم، یعنی ساختیم، دیگر نیازی به سوغات آن نیست تا به مقدمات و مقارناتش باشد.

پس غرب زدگی مشخصه ی دورانی از تاریخ ماست که هنوز به ماشین دست نیافته ایم و رمز سازمان آن و ساختمان آن را نمی دانیم . غرب زدگی مشخصه ی دورانی از تاریخ ماست که به مقدمات ماشین یعنی به علوم جدید و تکنولوژی  آشنا نشده ایم . غرب زدگی مشخصه ی دورانی از تاریخ ماست که به جبر بازار و اقتصاد و رفت و آمد نفت، ناچار از خریدن و مصرف کردن ماشینیم . این دوران چگونه پیش آمد؟ چه شد که در انصراف کامل ما از تحول و تکامل ماشین، دیگران ساختند و پرداختند و آمدند و رسیدند و ما وقتی بیدار شدیم که هر دکل نفت، میخی بود در این حوالی فرورفته؟ چه شد که ما غرب زده شدیم؟



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط نفر مجموع امتیاز :

درباره : [Post_Cat_Title] ,

l

ارسال نظر
کد امنیتی رفرش


مطالب گذشته
» سپاه پاسداران جان بر کف »» جمعه 29 اسفند 1399
» ماهواره های ایرانی »» چهارشنبه 12 آذر 1399
» اقتصاد مقاومتی »» جمعه 31 مرداد 1399
» وظیفه ما در سال جهش تولید چیست ؟ »» جمعه 30 خرداد 1399
» ضرورت رونق تولید در شرایط تحریم »» جمعه 30 خرداد 1399
» تأثیر انقلاب اسلامى بر پیشرفت‌هاى آموزش و پرورش »» شنبه 13 اردیبهشت 1399
» هنر انقلاب؛ جرئت دادن به پیر و جوان »» شنبه 13 اردیبهشت 1399
» بیماری غربزدگی »» یکشنبه 31 فروردین 1399
» فناوری نانو »» پنجشنبه 29 اسفند 1398
» بلایی به نام اصلاحات »» شنبه 07 دی 1398
آمار کاربران


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ایران ماندگار مي باشد.

جدید ترین موزیک های روز



طراح و مترجم قالب

طراح قالب

جدیدترین مطالب روز

فیلم روز

ایران ماندگار